کدبانو

ساخت وبلاگ

دیشب مامان رفت بیمارستان پیش خاله. منم خانه داری کردم.

صبح بیدار شدم نماز خوندم آجیم و بیدار کردم سماور روشن کردم چایی درست کردم میز صبحونه پهن کردم. بابام و بابابزرگم صبحونه خوردن داغ و تازه. ظرف از دیشب مونده بود بشقاب هاشو شستم خورش سبزی بار گذاشتم این بین رفت و آمد هم خودم صبحونه خوردم با نونی که دیگه داغ نبود و چایی ولرمی که خیلی رو سماور مونده بود سنگین شد:))) برنج و گفتم بابام بشوره شست آبش کرد دیدم نه یه بار دیگه هم باید آبش و خالی کنم آبش و خالی کردم دوباره آب کردم سماور آب نداشت آبش کردم نسوزه

ساعت نه و نیم رفتم بیرون تا دوازده و نیم اومدم خونه برنج درست کردم بقیه ظرفا رو شستم جاروبرقی کشیدم. یه بار هم برنجم سوخت چون اصلا حواسم بهش نبود و یادم نبود برنج هم گذاشتم. کته درست میکنم. قبل از دم کردن سوخت. در نتیجه قابلمه شو عوض کردم و دم کردم. دیگه قابلمه نداشتیم تنهایی ......

ما را در سایت تنهایی ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : starry-night بازدید : 11 تاريخ : چهارشنبه 6 دی 1402 ساعت: 4:20