تاثیرات مشاوره

ساخت وبلاگ

دیشب با مریم الف و زهرا حرف میزدم و دوتاشون یه چیزی بهم گفتن.

مریم:

خیلی برام عجیب شد یهو. تو همش میگی من با خودمم مشکل دارم. بعد هی میگفتی من نمیتونم با خودم کنار بیام چه برسه به یکی دیگه. عجیب بود که یکی رو راه دادید خونه.

و بهش جواب دادم که

آدما تغییر می‌کنند. من مشاوره رفتم، خیلی مشکلاتی که فکر میکردم دارم رو حل کردم و دارم حل میکنم.

خیلی رو خودم تمرکز کردم. چون یاد گرفتم باید چیکار کنم دیگه فکر اضافی نمیکنم دیگه گریه نمیکنم دیگه آزادم. همیشه تو پیدا کردن این ۵۰ بین ۰ و ۱۰۰ مشکل داشتم.

زهرا:

(به زهرا گفتم که من خیلی تغییر کردم و پرسید چیشد که اینجوری شدی و گفتم سعی کردم با خودم کنار بیام پیش مشاور هم رفتم و بهم راهکار داد.) بعدش گفت:

خیلی خوب شدی صبور شدی نمیدونم از بعضی چیزا ناراحت میشی و به رو نمیاری یا واقعا اهمیتش برات کم شده. خیلی خوب مدیریت میکنی همه چیزو جدیدا.

بهش گفتم قطعا ناراحتی هست ولی کمتر هست. و با چیزایی که یاد گرفتم بهتر مدیریت میکنم. ارزش خودمو هم بیشتر میدونم برای یه ناراحتی هایی.

و دلم میخواست بهش بگم که آره، اهمیت یه چیزایی برام کمتر شده، چون اهمیت بعضی آدما هم واسم کمتر شده. واقعا هیچ کسی نیست که اونقدر روش حساب کنم و بعد هم خودم ازش انتظار داشته باشم و انتظارمو برآورده نکنه. و سعی میکنم قضاوت هم نکنم. ولی خویشتن داری کردم و نگفتم.

+ درباره قضاوت نکردن امروز اینجوری بود که از دیشب زهرا داشت مدل دستبند برای خودش و مرضیه انتخاب میکرد. ناراحت بودم اولش ولی بعد زدم به در بی‌خیالی. چون به اون ۵۰ بین ۰ و ۱۰۰ رسیدم. از صبح هم خونه بود و حوصلش که میرفت میومد پیویم. تا الان داشتم جوابشو میدادم. دوباره یکم رفتم تو خودم و داشت حالم گرفته میشد چون به خودم میگفتم چطور هفته های قبل خبری ازش نبود؟ این هفته که بیکاره یاد من افتاده؟ ولی جلوی قضاوت کردنم رو گرفتم. چون میدونم پیام دادن های امروزش به خاطر راحت شدن خیالش بود. اینکه دیگه من مثل قبل حساسیت نشون نمیدم. واقعا میدونم تعجب کرد از اینکه من استقبال کردم که براشون دستبند درست کنم در صورتی که از هرچیز و جایی که زهرا و مرضیه باهم هستند دوری میکردم (و گاهی اوقات هم میکنم).

++ حالا این همه رو نوشتم که بگم دوستام تا این حد متوجه تغییراتم شدن. و واقعا مشاوره تاثیر داشته.

+++ این هفته درگیر بودم نشد تمرینات مشاورم رو درست انجام بدم. تازه دفترچه ام هم نیست نمیدونم کجاست.

++++ فکر کنم این میشه مفهوم بزرگ شدن.

تنهایی ......
ما را در سایت تنهایی ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : starry-night بازدید : 17 تاريخ : شنبه 25 آذر 1402 ساعت: 14:06